يک هفته و چند چهره؛ عروسي بهاره و شهرزاد بي چاوشي
تاریخ انتشار: ۹ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۵۷۸۶۷۷
خبرگزاري آريا - برترين ها - ايمان عبدلي:
در هفته هاي کم خبري نوشتن سخت تر مي شود، نوشتني که طبع شما را راضي کند. دوست داشتيم از نجفي بنويسيم که به تازگي نوشته بوديم. از جهرمي هم به همچنين. از فراکسيون اميد و عارف هم خيلي نيست که نوشته ايم. برخي سوژه ها را مصرف کرده بوديم و برخي ديگر هم نوشته نشوند، سنگين تر است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حسن فتحي يا (قصه گو هفته)
براي عاشقان گذشته هاي شيرين، براي وصل شده ها به سنت، خيز دوباره شهرزاد خبر خوبي است. به هرحال فتحي و سريالش طلايه دار گذشته هايي هستند که به رغم تمام سختي ها و انسدادش حسرت برانگيزند، نه از حيث شرايط اجتماعي و سياسي، بلکه از لحاظ فرم زندگي. سادگي و سهل الوصولي روابط و.. اين پيچيدگي و چند وجهي اين سال ها به مذاق برخي آدم ها خوش نمي آيد، در ذاتشان نيست ديگر، جان به جانشان که کنيد نمي توانند با اين همه پيچيدگي کنار بيايند.
مخلص کلام اين که تصويري که فتحي در امتداد علي حاتمي از گذشته ها نشان مي دهد، هر چند اندوه بار اما در نهايت شيک است. آکسسوار، موسيقي و حس و حال ساخته هاي حاتمي در سال هاي قبل و فتحي در اين روزها، به درستي متهم به سانتي مانتاليسم مي شود براي گذشته دوست ها خوش است. شهرزاد از اين جهت نوستالژي بازها را راضي مي کند. در قسمت هاي ابتدايي اين فصل خلا علي نصيريان، شکل اغراق شده گريم ها و فضاي ساکن ارتباط شهرزاد و فرهاد کمي توي ذوق مي زد. رفته رفته سريال دوباره در حال اوج گرفتن است. اضافه شدن کيانيان و رويا نونهالي و تقويت فضاي مافيايي و معادلات قدرت، اين مجموعه را جان دوباره داده. از آن طرف عشق فرهاد و شهرزاد زير سايه تماميت خواهي قباد در معرض خطر قرار گرفته و براي فرهنگ شرقي، عشقي که در خطر باشد، خواستني تر است. ما عشق را در پائيز مي خواهيم؛ خزان گونه و در ريزش و انزوا. فرهاد و شهرزاد، حالا جذاب شده اند. از طرفي خرده روايت هايي مثل عشق هاشم آقا و عمه بلقيس هم جاندار و جذاب است. مثل ارتباط کم نظير پدر شوهر و عروس سريال، يعني همان هاشم آقا و شهرزاد.
همه ي اين ها پس از آن حواشي مربوط به سرمايه گذار کار که حتما تا حدي تمرکز را از سازندگان گرفته بود، جالب توجه است. در اين ميان تازه ترين حاشيه هم مساله سينا سرلک و محسن چاوشي است. حذف نام چاوشي و کليپي که با صداي سينا سرلک پخش شد خبر از اختلافاتي ميان دو خواننده سريال مي دهد. اين جنس حاشيه ها تا حدي خيلي هم از جهت رسانه اي کردن سريال بد نيست. به هر حال چاوشي خواننده پر طرفداري است و هر اتفاق حول و حوش او حواس ها را سمت شهرزاد مي آورد، در کوتاه مدت که صد البته خوب است و اما در بلند مدت هم جدايي احتمالي چاوشي به شهرزاد ضربه آن چناني نخواهد زد، چون اصلا صدا و سبک موسيقي چاوشي به کاري که در دهه 40 روايت مي شود، نمي آيد. مقصودم اين است که جنس کار پاپيولار او با لاله زار و داستان هايش همگن نيست. خوانندهاي سنتي خوان بيشتر و بهتر به چنين فضايي مي نشينند. مثل استفاده از شجريان در دلشدگان و يا در حاجي واشنگتن و يا حتي جنس موسيقي هزار دستان و حتي کارهاي فتحي، مثل شب دهم و مدار صفر درجه که از صداي عليرضا قرباني استفاده شده بود. شايد اين عدو سبب خير باشد. به هر حال براي داستاني در فضايي سنتي موسيقي سنتي همخواني بيشتري دارد، کما اين که شهرزاد ديگر در مرحله جذب نيست که بخواهد با صداي چاوشي به مخاطب باج بدهد، حالا شايد صداي سرلک همخواني بيشتري هم داشته باشد.
بهاره رهنما يا (عروس هفته)
در هفته اي که گذشت، ازدواج مجدد بهاره رهنما فضاي مجازي را بلعيد. زني فعال و پر دامنه در فعاليت هاي اجتماعي که انگار گونه اي از فمنيسم ايراني را ترويج مي دهد. تاکيد او بر حقوق مغفول مانده ي زنان ايراني در داستان کوتاه هاي که نوشته و يا حتي يادداشت هاي که در روزنامه ها مي نويسد و نمايش هايي که اجرا مي کند ، موضع گيري هاي مجازي، همه و همه از بهاره رهنما تصويري ساخته که دوست دارد پرچمدار زنان ايراني باشد و حق آن ها را بستاند. خب کسي که در چنين جايگاهي قرار مي گيرد، ادعايي بزرگ برداشته، پس راحت قضاوت مي شود و حالا طلاق هم گرفته و از ازدواج مجدد را تبليغ مي کند. او تمام مناسک عروسي را به مانند يک جوان به جاي مي آورد و خودش عامل انتشار و تکثير اين مناسک مي شود.او عامدانه در گوش مخاطبانش مي گويد که دوباره ازدواج کردن و اظهار خوشبختي نه تنها ايرادي ندارد که بايد توصيه هم شود.
با اين تفاسير چرا بهاره رهنما را قضاوت مي کنيم؟ چرا اين توصيه هاي به ظاهر مثبت به دل نمي نشيند؟ شايد ريشه اش در ويتريني است که او ساخته و متناسب با توانايي هاي ذهني اش نيست. در واقع او مي خواهد جريان ساز باشد و به اندازه ي يک جريان ساز تدبير ندارد و ما را به اشتباه مي اندازد. در واقع بايد بپذيريم، حضور او در يک کمپين سياسي يا دفاعش از حقوق زنان ربطي به تصميمش در ازدواج با يک جوان پولدار ندارد. او حتي درتبليغ و ترويج اين ازدواج هم ذره اي تقصير ندارد. تمام رفتارهاي قبلي او هم در امتداد همين ازدواج و عروسي قرار مي گيرد. اصولا بهاره رهنما نه بازيگر جريان سازي بوده، نه نويسنده خوش نثر و تاثير گذاري است. نه ژورناليست خاصي است. او در کلي عرصه هاي مختلف يک به شدت معمولي است. از همين جهت وقتي مي خواهد شادي را ترويج کند، وقتي مي خواهد جريان ساز باشد، اندازه سقف ذهني اش اين کار را مي کند.
عناوين از آدم ها چيزي نمي سازند. چه بسي افراد بر اساس اتفاقاتي و حوادثي در موقعيت هاي خاصي قرار مي گيرند و اين دليلي کافي بر وجاهت آن ها نيست. کارگرداني و نويسندگي بهاره رهنما همه از سر ارتباطات مختلفي است که وجود دارد. فلان سالن دار، فلان سردبير و فلان کارگردان همه به هم نون قرض مي دهند. رهنما در اين پازل جاي خودش را دارد. او وقتي عرصه خصوصي اش را به نمايش مي گذارد نا خواسته آن خودِ معمولي اش را لو مي دهد و تلاش هايش در جهت تاثير گذاير پيش قراول بودن زير سئوال مي رود. چرا توقعي بيشتر از آن چه که هست از او داريد؟ در پازل رفتاري او اتقاقا همه چيزش به همه چيزش مي آيد.
ابراهيم يزدي يا (سياستمدار هفته)
براي نوشتن از يزدي و اصولا هنگامه ي مرگ ها خطر کليشه هر نوشته اي را تهديد مي کند. اين که ابراهيم يزدي کجا درس خوانده. عضو کدام حزب و سازمان بوده؟ چه تاثيراتي در انقلاب اسلامي داشت و بعدها چه اتفاقاتي برايش افتاد، را خب با يک سرچ ساده در گوگلِ سخاوتمند هم مي شود پيدا کرد. کاري که از دست همه مان به يک اندازه بر مي آيد!
از اين روتصميم گرفتم به نشريات قديمي تر گريز بزنم و به بهانه ي فوت ابراهيم يزدي نقل قول هايي از او بياورم که هميشه از قديس سازي فراري بود و عموما طرفدارمنش بود تا شخص. نکته اي که در سپهر عمومي جامعه ي ايراني حائز اهميت است، چون اصولا نهادها قوتي ندارند و تصميمات و کنش ها هنوز با چهره هاي کاريزماتيک معنا پيدا مي کند. يعني افراد اولي هستند بر منش ها. چنين خصلتي به ناپايداري جامعه ايراني دامن مي زند..
يزدي حيات سياسي پر فراز و نشيبي داشت؛ با همه ي اين ها او دائما توصيه به ماندن مي کرد، حتي اگر خودش سهمي نداشت. براي او مصدقي بودن تنها سويه هاي احساسي نبود. مي دانست بت سازي و همنشيني شعر و ادبيات و ترانه و مقوله هاي اين چنيني کنار شخصيت هاي سياسي اگر به افراط بيفتد، خطر اسطوره سازي هاي کاذب را دارد. حالا ما مانده ايم و ميراث او که در مورد خودش هم کارا است. يزدي کم اشتباه نداشت ونبايد مرگ ها يادمان را خدشه دار کند، يزدي را همان گونه که بود به خاطر مي آوريم؛ سايه و روشن. اصلا همين چند خط را که در سالنامه شرق دوازده سال پيش نوشته را مرور کنيد، چيزهايي دارد با خودش.
«برخي که خود را هم مصدقي مي دانند از وي به عنوان يک انسان والاي تاريخي ياد مي کنند و تجليل مي نمايند. در حالي که به نظر ما مصدق و بازرگان يک شخصيت يا منش هستند. منش سياسي مصدق قانون گرايي، اصلاح طلبي، منش زنده اي است که امروز هم کارکرد دارد. اين نگاه به مصدق اين سئوال مطرح مي گردد که اگر امروز مصدق حضور داشت در برابر وضعيت بحراني کشورمان چه راهکارهايي پيشنهاد مي داد؟ آيا مصدق نگاه به بيرون و چشم دوختن به قدرت هاي خارجي براي تغييرات در ساختار حقوقي نظام را مطرح مي کرد يا اين که استفاده خردورزانه از شرايط بيروني به طرح سياست هاي اصلاح طلبانه خود مي پرداخت»
قاتل آتنا يا (منزجر کننده هفته)
حکم قاتل آتنا اعلام شد. موضوع چالش برانگيزي که طي هفته هاي اخير در کنار اتفاقي که براي بنيتا افتاد مجموعه اي از بزهکاري ها و خلاهاي ساختاري موجود در جامعه در حال گذار ايراني را نشان داد.
مساله شکاف طبقاتي، اعتياد، بي اخلاقي و...همه به مدد رسانه ها در اين دو اتفاق ديده شد و مردم را حساس کرد. اما قرار نيست اين حساسيت سياهي و نااميدي ايجاد کند. هر دو اتفاق سهمگين و دلخراش بوده اند و در بزرگي و جانکاهي آن ها هيچ شکي نيست. اما اين ها از مقتضيات هر جامعه اي است خصوصا اگر جامعه در حال گذار باشد. اين معضلات را بيشتر لمس مي کند تا رسيدن به شرايطي پايدارتر شايد باز هم از اين جنس هزينه ها بدهيم.
مقصودم از اين چند خط اين است که گمان نکنيم خيلي بي رحم شده ايم و اصلا قرار نيست از چند اتفاق اين مدلي به يک نتيجه گيري کلي برسيم و کليت جامعه ايراني را بي رحم قلمداد کنيم .هنوز هم در اين شهر هستند آدم هايي که چشم پاک دارند. طينت درست و حسابي دارند و البته که اين زمانه هم خيلي بي آبرو نيست. گمان نکنيم قديم ترها از اين اتفاق ها نبوده. منتهي اقتضاي آن زمان ها جوري بود که گسترش اطلاعات به اين سهل الوصولي نبود.
تجاوز، قتل و سرقت و....در ذات بشر است و ميل به شرارت انکار شدني نيست. ربطي به ايران و آمريکا و دانمارک هم ندارد. قبل رنسانس و بعد از اسلام و هميشه هم شرارت نفس کشيده و فقط مي شود تا حدي کنترلش کرد و افسارش را کشيد. فرق يک جامعه در حال توسعه با يک جامعه توسعه يافته در همين ميزان کنترل کنندگي است. در شکل احکام قضايي و در واکنش هاي مردمي و... تجربه هاي اجتماعي اين چنيني کم از تجربه هاي سياسي جمعي ندارد. فقط ابعاد ماجراها فرق دارد. به شرط انباشت ذهني و ماندگاري در حافظه جمعي، آتنا و بنيتا و هر موضوع ديگري در آينده راهگشا خواهد بود و والسلام.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۷۸۶۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طعنه هاشمیطبا به رئیسی و کابینهاش: فکر میکنند روز عروسیشان است؛ برای یکدیگر نوشابه باز میکنند
مصطفی هاشمی طبا در روزنامه شرق نوشت: مگر نه اینکه باید با حسن ظن با آدمها روبهرو شد و مگر اصل بر برائت نیست؟ مگر میشود مردم آدمهایی را انتخاب کنند که خوب نباشند و مراکز نظارتی آدمهایی را تأیید کنند که خوب نباشند؟
با تأیید اصل خوبی آدمها فقط میخواهیم ببینیم این وعدهها چه سرانجامی یافته است.
طعنه هاشمی طبا به مدافعان دولت رئیسی: در دولت روحانی، نگران سفره مردم بودید، اما در دولت جدید از پوشیدن لنگ و دمپایی و روزه گرفتن حرف میزنید.
۱- ساخت چهار میلیون مسکن در چهار سال
۲- ایجاد سالانه یک میلیون شغل
۳- اصلاح نظام بانکی کشور
۴- تکرقمیشدن تورم
۵- توجه به معیشت و حقوق پزشکان و پرستاران
۶- اجرای خصوصیسازی واقعی
۷- استفاده از ۷۰ درصد ظرفیت خالی اقتصاد کشور
۸- مداخلهنکردن دولت در بازارها
۹- حل مشکل حاشیهنشینان
۱۰- نظارت دقیق در زنجیره تأمین، تولید و توزیع کالا
۱۱- جذابیتزدایی از سرمایهگذاری در حوزههای غیرمولد
۱۲- جلوگیری از هدایت سرمایهها به سمت بازار ارز، طلا و زمین
۱۳- اصلاح چندنرخیبودن ارز
۱۴- تولید نهادههای دامی مورد نیاز در داخل کشور
۱۵- قطع وابستگی سفره مردم به خارج
۱۶- وعدههای وزیر ارتباطات و فناوری (۶ مورد)
۱۷- وعدههای وزیر امور اقتصادی و دارایی (۵ مورد)
۱۸- وعدههای وزیر امور خارجه (۲ مورد)
۱۹- وعدههای دیگر وزرا چند ده مورد
البته فهرست وعدهها بسیار است و در نگاه اول هم میتوان آنهایی را که کلی گفته شده، غربال کرد؛ ولی برخی وعدهها آنقدر با استحکام لفظ و عدد دقیق گفته میشود که جای تردید باقی نمیگذارد. فقط از این تعجب میکنم که ظرفیت دهان ما تا چه اندازه بزرگ است که اینهمه امر مهم و با حجم وسیع در آن جای میگیرد.
اینکه میگویند آیا میتوان ظرفی پیدا کرد که هرچه در آن بریزیم، پر نشود، ظاهرا مصداق آن دهان ماست؛ مثلا دبیر مناطق آزاد چندی پیش گفتند که اماراتیها صد میلیارد دلار سرمایهگذاری در کیش میکنند و چینیها رقم بسیار بیشتر (البته عدد را هم گفتند) حال در ۱۴۰۳/۰۲/۰۹ مراسمی از بستههای امکان سرمایهگذاری در مناطق آزاد بهرهبرداری کردند. این کار مثل آن است که انسان نیازهای زندگی را ردیف کند و بگوید چه کسی حاضر است این کارها را برای من انجام دهد.
این کار ایشان یعنی تکذیب همه سرمایهگذاریهایی که قبلا گفته بودند، بهعلاوه سرمایهگذار خود باید بداند چه کاری میخواهد بکند و نه آنکه بسته طرح به او بدهیم و بگوییم تشریف بیاورید و با مراسم رسمی و پردهبرداری این بستههای نهچندان مورد علاقه سرمایهگذاران را رونمایی کنیم. مگر نمیشود بدون پردهبرداری آنها را منتشر کرد. ظاهرا اصل بر پردهبرداری است و نه عمل.
یا جناب وزیر صمت در شهریورماه در حضور مقام محترم ریاستجمهوری گفتند صد هزار اتومبیل برقی در راستای کاهش آلودگی هوا تا پایان سال ۱۴۰۲ تولید و به مردم عرضه میشود. صرفنظر از اینکه با ۱۵ میلیون اتومبیل موجود درون بدسوز و سالی یک میلیون تولید اتومبیل درون بدسوز داخلی این وعده کمکی به تلطیف هوا نمیکند؛ ولی به هر حال بازشدن پای اتومبیل برقی به کشور خوب است؛ ولی آن صد هزار اتومبیل برقی کجاست؟
البته ما و مردم به شنیدن این وعدههای بیانتها عادت کردهایم و مردم هم باور ندارند که بتوان اینهمه کار انجام داد؛ ولی از نظر روانشناختی مردم دوست دارند وعدههای شیرین بشنوند و بههمیندلیل رأی آنها به هرکسی که بیشتر وعده کلان و شیرین بدهد، تعلق میگیرد. جالب است که نه رئیسجمهور، نه معاون اول و نه هیچکدام از وزرا توجهی به آینده کشور از لحاظ زیستمحیطی و زوال کشور از لحاظ زیربناهای تولیدی نکردهاند و این میرساند که اگر چند درصد به وعدههای خود اعتقاد داشتند، در این مورد کلا خود را عاجز میبینند و عدد صفر را در مقابل این کار گذاشتهاند.
از طرفی پیچیدگی مسائل کشور به حدی رسیده است که ادعا برای حل آن جرئت بسیار میخواهد و ناگفته پیداست که این جرئت نمیتواند بر حسب تعقل باشد. متأسفانه تعریف مسائل و مشکلات کشور هم از سوی خوبان مشاغل و حکمرانی و هم از سوی منتقدان بهدرستی انجام نمیشود و حسب فریادهای روز اظهار نظر میکنند.
چه خوب است که مسئولان کلاهشان را قاضی کنند که واقعا قادر به چه کاری هستند و مردم هم کلاهشان را قاضی کنند که بدانند چه چیز دارند و چه چیز میتوانند داشته باشند. مسئولان جهاد تبیین را در شیرین نشاندادن حوادث یافتهاند و نه بیان واقعیتهای روز کشور که مردم به آنها آگاه شوند.
بحمدالله اینک کشور در دست خوبان افتاده است و ناخوبان پاکسازی شدهاند و به کناری رفتهاند. خوبان هم فکر میکنند روز عروسیشان است و برای یکدیگر نوشابه باز میکنند؛ هرچند خودشان در ضمیرشان اعتراف دارند کاری نمیتوانند انجام دهند، چه رسد به کارهای پیچیده زمینمانده که کارستان است و البته هرازچندگاه همین خوبان به این نتیجه میرسند که فقط خودشان خوب هستند و دیگر همفکران را طرد میکنند.
به نظر میرسد گروهی به این باور رسیدهاند که اینک «عروسی خوبان» است؛ همان خوبانی که وعدههایشان صرفا وعده است و اگر وعده نبود که به آن نمیگفتند «وعده». اگر خیلی فکر میکنند که روز عروسیشان است، به گفته سعدی روی آورند که فرمود: «محال است که هنرمندان بمیرند و بیهنران جای ایشان بگیرند»؛ ولی آنان «یعلمون ظاهر الحیوه الدنیا» هستند؛ درحالیکه گفته سعدی در تاریخ اثبات شده است؛ پس خوبان بدانند از زمره «و هم عن الاخره هم غافلون» نباشند. مغرور به امروز، «روز عروسی» نباشند.
ما هیچکدام ابرمرد و قهرمان بیانتها نیستیم. اگر همان امت وسط باشیم و منصف، کارمان بیشتر پیش میرود. خوبان اندکی تواضع کنند و تجربه سه سال گذشته را مرور کنند و صادقانه بر خود ملاحظه کنند که کدام کار را میتوانند انجام دهند و بگویند. بیشازاین از آنها توقع نداریم.