Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - برترين ها - ايمان عبدلي: هفته ي کم سوژه اي بود و گربه‌ي هانيه توسلي هم چهره شد! يادداشت مربوط به توسلي روز گذشته در برترين ها منتشر شد و سايت هايي هم آن را کپي کردند، بدون ذکر منبع. اين جا دوباره باز نشر شد (با تغييرات 50 درصدي) که شايد اين بار متن را بيشتر بپسندند و با ذکر منبع کپي کنند!
هانيه توسلي يا (روشنفکر مآب هفته)
خبر مرگ گربه‌ي هانيه توسلي و اساسا مرگ حيوان خانگي يک آدم معروف، شايد يک دهه پيش در تصور عمومي نمي گنجيد! اما حالا در دنياي نور،پاساژ، لمينت و انواع و اقسام ساکشن ها، اتفاقا مرگ يک گربه هم مي تواند بحران خبري ايجاد کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بحران خبري از اين جهت که تيتر يک مي شود. مردم نسبت به آن سمپات هستند. در همان ساعات يک اتوبوس در عراق واژگون شد و چند نفر از اعضاي عرفان حلقه دستگير شدند. در آن ساعات خيلي اتفاقات استراتژيک تري افتاد، اما گربه ي هانيه توسلي مهم تر بود.
نه! گمان نکنيد از اين قياس ها مي خواهيم به سرکوب و تحقير جماعت برسيم، نه اتفاقا همين هم چراغي است که مي تواند راه را روشن کند. اگر که به واکنش هاي هجوآميز توئيتري محدود نماند.
به عبارت ديگر اين خاصيت رسانه است که هر چه مردم طلب کنند را بزرگ و پررنگ کند. رسانه به درآمد وابسته است و درآمد يک رسانه از ديده شدن مي آيد، پس رسانه هاي براي ديده شدن ناگزيرند. اين جاي کار را رسانه مطابق قاعده ي بقا عمل کرده. حرجي نيست و مردم هم در دنياي سريع تر امروز محتواي کوچک تر و راحت تر مي خواهند، چيزي که کمي حس کنجکاوي و اميال زرد آن هايي که خسته هستند را هم تامين کند. مردم قرن بيست و يک ديگر سوداي تغيير ندارند و همين که «خوش بگذرد» کافيست! پس به مردم هم حرجي نيست.

اما ميان اين بد سليقگي مردم و نفع رسانه ها حلقه ي واسطي بايد باشد که مرگ گربه‌ي يک سلبريتي را پيوند بزند به مسائلي عميق تر؛ به اين که شهرت لزوما کنجکاو برانگيز نيست و گاه يک قاتل زنجيره اي هم شهرت دارد و البته که ارزش گذاري هر فرد متاثر از مولفه هاي متفاوت و گوناگوني است که شهرت نمي تواند به تنهايي يک ارزش قلمداد شود. مقصود اين که هانيه توسلي اگر بازيگر موفق و مشهوري است و دليلي ندارد در ديگر حوزه هاي زندگي اش يک الگو يا پيشقراول باشد. حلقه‌ي واسط بايد يادمان بياورد يک سلبريتي مي تواند با معمولي ترين احساسات و متنقاض ترين واژه ها به استقبال مرگ گربه اش برود، و البته اين نبايد هيچ الگويي براي ديگران ايجاد کند، آن چه که طبقه ي غالب و صاحب رسانه به ديگر طبقات تجويز مي کند، لزوما چيز درستي نيست.
اين ها همان چيزهايي است که روشنفکران از پرداخت آن پرهيز مي کنند و کسر شان مي دانند که به قضاياي خُرد وارد شوند، چه بسي همين پرهيزها در بزنگاه ها روشنفکران را با جمعيتي مواجه مي کند که تصميمات غير قابل پيش بيني مي گيرند و حتي به زعم همين روشنفکران پايه هاي فرهنگي ضعيف دارند. فرهنگ از اصلاح همين خُرده رفتارها و آگاهي سازي مردم شروع مي شود. آن وقت مي شود توقع داشت که امثال تتلو جريان ساز نشوند.
سپنتا نيکنام يا (بدنامي هفته)
سپنتا نيکنام براي دومين دوره ي متوالي با راي مردم به عضويت شوراي شهر يزد در آمده، او دوره ي قبلي در جلسات اين شورا شرکت مي کرده و در اين دوره با شکايت يکي از کانديداهاي شکست خورده از حضور در جلسات شورا منع شده است. حالا پس از اين اتفاق کلي هياهو به راه افتاده و تقريبا بزرگي از چپ و راست نمانده در اين رابطه موضع گيري نکرده باشد. غالب نمايندگان, حقوق دانان و کارگزاران نظام عقيده دارند شايد مي شود تصميم ديگري گرفت اما فقهاي محترم شوراي نگهبان اين موضوع را قابل بحث و مناظره نمي دانند. با اين اوصاف چه شد که اين شد؟
تکرار مکررات است که ايران جايي است پر از اقوام و اقليت ها. از ترکمن هاي سني در شمال شرق کشور بگيريد تا تالشي ها در گيلان، از ارامنه در سراسر کشور تا همين زرتشتي ها در يزد و خيلي جاهاي ديگر. بنا به تجربه شخصي خودم و زندگي در شهري که غلبه با اهل تسنن بوده (از لحاظ کمي)، تا اندازه اي زيست آن ها درک مي کنم. در کشوري که غالب جمعيت با مسلمان اهل تشيع است هر کيش ديگري در اقليت قرار دارد، بايد با حساسيت بيشتري نسبت با آن ها رفتار شود.

اصولا اقليت ها (که البته همين واژه هم از لحاظ فلسفي در نوع خودش تبعيض آميز است) استعداد زيادي در منزوي شدن دارند. آن ها اگر در جامعه پذيرفته نشوند، به راحتي به دام يک انزواي جمعي خواهند افتاد که در واقع نوعي تقابل ظريف در دل خودش دارد. پس از آن آن که فرايند جدايي از جامعه اتفاق مي افتد، اذهان آن ها به دنبال ما به ازاهايي هست که بتواند احساسات و نيازهاي هويت طلبانه‌ي آن ها را ارضا کند. يعني اگرچسب مليت و يا ظرفيت هاي قانون اساسي نيازهاي آن ها را پاسخگو نباشد، هر اقليت بنا به فراخور و شاخصه هايي که دارد، عموما به چيزي از آن طرف آب ها دست خواهد انداخت.
داستان اقليت هاي ديني خطير است، از اين جهت که احساسات ديني چون با امر قُدسي در ذهن پيروان سرو کار دارد، نقطه‌ي جوشش نزديک تر است. اگر در مواردي قوميت و مذهب در کنار هم باشند که کليت امر دشوارتر هم مي شود، در مورد زرتشتي ها اما کمي داستان فرق مي کند. به هر همگان آن ها را قديمي ترين دين داران اين خاک مي دانند و در ذات داراي احترام ويژه اي هستند و اساسا جمعيت آن ها هم با نمونه هاي قابل ذکر تفاوت عمده اي دارد اما آن ها هم مشمول قاعده ي انزوا مي شوند.
چه بسي شکل هايي از اجراي قوانين آن ها را هم در وضعيت منزوي – مظلوم قرار دهد. انزوايش در بالا آمد و مظلومش هم در نسبت با ديگران تعريف مي شود و اصلا يک ابزاري مي شود براي تبليغ. به عبارت ديگر وقتي احساس عمومي جامعه به اين سمت برود که فردي از يک اقليت ديني از حق قانوني خودش محروم شده، به مرور افکار عمومي از اکثريت غالب احساس جدايي مي کند و اقليت مغلوب را مورد ترحم و دلسوزي قرار مي دهد. اذهان آماده مي شود که چيزهايي در آن اقليت پيدا کند براي ستايش. به همين راحتي زمينه براي تبليغ آن اقليت ديني و يا آن قوميت فرضي فراهم مي شود. افکار عمومي با دسترسي راحت به اطلاعات و با چند سرچ خودش را نزديک تر مي کند. در نتيجه و در نگاهي کلي جامعه مرزبندي تر شده و مداخله گري هاي هويتي بيشتر مي شود.
نويد محمد زاده يا (قاعده‌ي هفته)
«خفه‌گي» روي کاکُل نويد محمد زاده مي چرخد و او چپ و راست در اکران هاي عمومي عاملي براي ترغيب مردم به تماشاي فيلم است. در يکي از همين برنامه ها پوشش تقريبا خارج از عرف نويد محمد زاده سوژه رسانه ها شد.
ايپزود اول: برخورد اول با محمد زاده به لطف رضا درميشيان بود. او بود که در «عصباني نيستم» ستاره اي رو کرد که بي شباهت به مدل بازيگري اگزجره و عصبيت زده حامد بهداد نبود و اما چيزي ديگر بود؛ کمي نحيف تر و البته کمي جدي تر. هر چقدر که بهداد در اوج عصبيت هم نيمچه مشنگي اي با خودش دارد، عصبانيت نويد محمد زاده ترسناک نشان مي داد، در عصباني نيستم و در آن حال و هواي 88 نقش و داستان و غلو آميز نمايي بازيگر ايلامي حسابي دلبري مي کرد. ميخش را کوبيده بود و اما انگار تقدير او با عصيان رقم خورده بود. بله! جايزه را در خاص ترين جشنواره فجر تاريخ از او گرفتند و به ديگري دادند. اتفاقا اين جنس محروميت او را توي چشم ها آورد و نوع پوشش او و هميشه کنار باران کوثري بودن و اين داستان ها... شمايل او را ويژه تر مي کرد. او در همان گام اول هم با پوشش خاص مراسم معارفه‌ي خودش را برگزار کرد. پس امتداد اين مدل رفتاري يک اتفاق نيست و انگار برنامه اي در سر داشته.

ايپزود دوم: رفته رفته شکل هاي بازيگري او متنوع تر شد و اصلا چيزي فراتر از حامد بهداد و نمونه هاي مشابه نشانمان داد. محمد زاده حالا مشتاق بازي هاي دروني تر شده بود و مي خواست هنر تئاتري اش را ثابت کند. از قضا به صحنه تئاتر هم برگشته بود و در همين تهران چند کار موفق و پرفروش داشت. از آن طرف نمونه هايي مثل «ناهيد» و همين «خفه‌گي» توانايي هاي او را ثابت مي کرد و او قرار نبود فقط محبوب دلِ دخترهاي جوان بماند. حالا از منتقدان سخت گير هم دلبري مي کرد. محمد زاده البته حتما گذشته‌ي استارهاي سينما را ديده بود و مي دانست که روزگار وفا ندارد. حتي يکي دهه محبوبيت هم فراموش شدني است. او با نگاه به اَکتورهاي آن ور آب به درستي دريافته بود که اَکتورهاي وطني و نمونه هاي موفق اما کوتاه مدت، چه کم گذاشته اند؟ پس تلاش کرد، چيزهايي داشته باشد و مطابق قواعد روز استارها پيش برود. منظور از نمونه هاي سابق وطني کساني مثل محمد رضا فروتن هستند که با «دوزن» و «قرمز» و از نيمه دهه هفتاد تا نيمه دهه هشتاد در اوج قرار داشتند، اما افول آن ها زود تر از حد تصور فرا رسيد. محمد زاده آن ها را ديده بود و آن بخش «هان دل عبرت بين» وجودش کار را به اينجا رساند.
ايپزود سوم: «اينجا» در بازيگري محمد زاده همان جايي است که او دريافته براي خوراک رسانه ها بودن و اصولا براي تثبيت خودش فقط نياز به تکنيک هاي بازيگري و کارنامه ي پر و پيمان نيست. حالا بازيگري کانسپتي از مجموعه ي رفتارهاست. از جمله اين رفتارها چگونگي حضور در گردهمايي هاي هنري است. يعني ديگر چشم جامعه به دنبال اَکتور شَق و رق و اتو کشيده نيست. اساسا نمايش هنرمند بودگي خودش حکايتي مفصل شده است. اگر زماني علي نصيريان بودن و آن شمايل جدي و کت و شلواري نماد و نشانه ي هنر بازيگري بود، حالا تکثر زلم زيمبوها و اصلا تلاش براي خاص جلوه کردن، شمايل مورد پذيرش تري از هنرمندي و در اين جا بازيگري است. چون رسانه ها هم اين جزئيات قابل بحث را بهتر مي توانند خوراک کنند پس نه در مدح نصيريان ها و در نکوش محمد زاده و صرفا جهت توصيف و قياس ديروز و امروز، پوشش نويد محمدزاده با آن شلوار شايد عجيب و آن بالا پوش هاي کمتر ديده شده، نه نشانه ي پر رويي است و نه حکايت خودنمايي و فقط تن دادن به قاعده ي بازي است.
علي اشرف درويشيان يا (نويسنده هفته)
مرگ نويسنده‌ي کرمانشاهي يک نقطه عطف در روزگار ادبيات ايراني است. چهارم آبان ماه پايان نسل متعهدها بود. امروز متعهدها را مي شود نقد کرد و تفکرات چند دهه ي پيش آن ها را کهنه و پر از اشتباه دانست. از اين ديدگاه که هنر را آن قدر دغدغه مند و متعالي مي خواستند و «هنر براي هنر» از نگاه آن ها کلا رد شده بود. نمي دانم شايد آن قدر فشار آن روزگار زياد بوده که نمي توانستند از هنر جز براي مردم استفاده کنند. امروز شايد با فراغ بال بشود حکم داد و دِمُده، چپ، توده اي و سوسياليست يا هر برچسب ديگري بهشان زد اما خب! امروز روزگار ديگري است و شايد در آن زمان واقعا درست ترين شيوه همين بوده.
صمد بهرنگي، احمد شاملو، احمد محمود، محمود دولت آبادي و... خيلي هاي ديگر که در دهه چهل هنر متعهد را به اوج رساندند حالا جايشان خاليست. نه که فرم هنري شان را کسي امروز بخواهد (شايد هم بخواهند اما اندک هستند) ، اما جاي آن ها از اين لحاظ خالي است که آن ها ملموس ترين تجربيات زندگي هاشان را از سر اعتقاد، قلمي مي کردند و اين تفاوت بزرگ نسل امروز ادبيات فارسي با آن نسل چپ زده اما درخشان اشرف درويشيان و ديگران است.

براي درويشيان و هم نسل هايش آن چه که مي نوشتند واقعا دغدغه ذهني بود و ادا و اطواري پشتش نبود. به عبارت ديگر با مشاهده‌ي غالب امروزي ها (و نه همه) هر چند تلاش براي تجربيات جسورانه ديده مي شود اما تکنيک زدگي و استفاده از نشانه هاي آکادميک روح را از آثار گرفته و حتي دلسوزي و ترحم فلان نويسنده براي اقشار پايين دست و بهمان نويسنده براي آزادي هاي اجتماعي- سياسي به دل نمي چسبد، چون گويي مولف تصميم گرفته که دلسوز و يا دغدغه مند باشد و آن چه که نسل شاملو داشت تصميم نبود و سر ريز افکار مغشوشي بود که نسبت به جامعه اش احساس دِين مي کرد.
شايد از ادبيات نوشتن براي مخاطب اين حا خيلي جذاب نباشد، اما مرگ علي اشرف درويشيان يک پايان بود، سوگِ اين پايان را در بازار کساد کتاب فروشي ها سال هاست که به عزا نشسته ايم. کتاب فروشي هاي خلوت، خودش جنجالي ترين اتفاق است، حتي اگر کسي تيتر يک نکند.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۳۹۵۶۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

گربه سیاه و سپاهان؛ این نبرد، تمام نمی‌شود

به گزارش همشهری‌آنلاین، جدال ۲تیم سپاهان و ملوان در این سالیان تبدیل به یک نبرد کلاسیک و جذاب شده است.

ملوان فصل گذشته با مساوی غیرمنتظره‌ای که در اصفهان از سپاهان گرفت، باعث قهرمانی پرسپولیس شد و جام را از کف طلایی‌پوشان ربود. آنها در بازی رفت امسال هم برتری‌شان را در خانه سپاهان تکرار کردند تا رسما به گربه‌سیاه تیم اصفهانی تبدیل شوند. ملوان که یکی از بهترین فصول خود را پشت سر می‌گذارد، در مسابقه برگشت نیز از حریف پیش افتاد اما در ادامه ۲گل خورد و باخت.

حالا اما با قرعه‌کشی مرحله یک‌چهارم نهایی جام‌حذفی، ۲تیم دوباره به هم خورده‌اند؛ مسابقه‌ای به میزبانی سپاهان که قطعا یک حذف‌شده خواهد داشت و فصل جدیدی از رویارویی این ۲تیم ریشه‌دار فوتبال ایران به شمار می‌آید. ببینیم این بار چه می‌شود.

کد خبر 848623 منبع: روزنامه همشهری برچسب‌ها ویژه ورزشی باشگاه ملوان بندر انزلی جام حذفی فوتبال باشگاه سپاهان

دیگر خبرها

  • بیداری اسلامی چهره ظالمین را در دنیا آشکار کرده
  • عکس| تغییر چهره بازیگر «بزرگ‌مرد کوچک» در کنار رامبد جوان
  • گربۀ محله مهم است
  • هفته بیست و پنجم لیگ برتر| تساوی یک نیمه‌ای پرسپولیس و سپاهان
  • ترکیب تراکتور و استقلال اعلام شد
  • ترکیب تراکتور و استقلال مشخص شد
  • اعزام تیرانداز ساروی به مسابقات جام جهانی باکو
  • گربه سیاه و سپاهان؛ این نبرد، تمام نمی‌شود
  • ترکیب احتمالی سپاهان در برابر پرسپولیس
  • هفته ۲۵ لیگ برتر فوتبال؛ برتری خانگی شمس‌آذر مقابل پیکان