Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - برترين ها - ايمان عبدلي:
يک چهره کمتر از هميشه! حجم مطلب مربوط به حاتمي‌کيا زياد شد و چهره چهارم حجم کلي مطلب را از حوصله خارج مي کرد.
حاتمي‌کيا يا (تمام شده هفته)
آن چه که از حاتمي‌کيا در اختتاميه جشنواره فجر ديديم، نشان از ذکاوت آقاي کارگردان داشت. او به درستي فهميده است ديگر جايگاهي ندارد و اگر کسي هم در تعريف و تمجيد فيلم‌هايش داد سخن مي‌گويد احتمالا اصالت هواداري ندارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اتفاقا برخلاف تمام يادداشت‌هايي که در اين چند روزه و پس از معرکه جناب حاتمي‌کيا در جشنواره خوانده ايم، گمان مي‌کنم او در درست‌ترين برهه دست به جنجال سازي زد. ابراهيم خان پي برده است که فيلم هايش نمي‌تواند کاري کند پس بايد خودش دست به کار شود. اين مقدمه يک ادعا دارد که تا پايان متن تلاش مي‌کنم اثبات شود.
از «ديده بان» شروع کنيم، به گمانم اين اولين حضور و قدرت نمايي يک کارگردان به اصطلاح ارزشي بود که زبان سينما را هم مي‌فهميد. اين يکي از معدود نقاط عطف هنر اسلامي پس از انقلاب بود. انقلاب در دوران جنگ تثبيت شده بود، هنر اما از پس سال‌هاي دفاع مقدس و انقلاب ديگر نمي‌توانست خيلي مستقيم و توي چشم پيام هايش را در چشم و ذهن مخاطب فرو کند. سياستگذاران فرهنگي به درستي دريافته بودند نياز به آدم‌هاي از جنس حاتمي‌کيا هست.
حاتمي‌کيا با «ديده بان»، «برج مينو» و بعد «کرخه تا راين» کاري را مي‌کرد که در مسير انقلاب بيشتر از يک نياز بود. انقلاب براي تداوم نياز به فرهنگ‌ سازي و تعميق داشت، پس امثال حاتمي‌کيا با «بوي پيراهن يوسف» بايد ظريف‌تر و پنهان‌تر رسالت‌ها را بر دوش مي‌کشيدند. «کرخه تا راين» يک نمونه موفق از به هم رساندن ايدئولوژي و روايت در سينما بود. فيلم بار‌ها ديده شد و از همه ابزارهاي سينمايي براي ديده شدن استفاده کرد. ابزار‌ها مثل: يک موسيقي درجه يک و يک روايت سانتي مانتال مناسب آن روزهاي جامعه ايراني، ترکيبي از حماسه و فيلم هندي و تکنيکي قابل قبول. بعد‌ها حاتمي کيا با «بوي پيراهن يوسف» تقريبا همان فضا از «کرخه تا راين» را بسط داد، باز هم با همان المان ها، اما «آژانس شيشه اي» شايد ظريف‌ترين جايي بود که ميشد ايدئولوژي يا مضمون را کنار فرم نشاند، جوري که چيزي بيرون نزند. آژانس تکنيک داشت، کاراکتر داشت و همان کاراکتر (حاج کاظم) در نهايت مخلوقش را بلعيد. آن روز نمي‌دانستيم، اما بعد‌ها روزگار ثابت کرد که «حاج کاظم» بزرگتر از ابراهيم حاتمي کيا خواهد شد.

گويي دقيقا از اوج کارنامه آقاي کارگردان، مثل حرکت يک فواره سقوط هم آغاز شده بود و از آن پس تمام آثار حاتمي‌کيا يک حاج کاظم پنهان و آشکار داشت. خودش هم متوجه شده بود و چند باري خواست گريز بزند، مثل «دعوت»، اما خب کبکي بود که راه رفتن خودش را هم يادش رفته بود. تا اين که «به رنگ ارغوان» خاکستر حاتمي کيا را زنده کرد. فيلم البته توقيف شد، اما توقيف نماند اين بار روي ديگري از سينماي او را ديديم. معلوم بود که حافظه سينمايي آقاي کارگردان در پرداخت اثر غلبه دارد و به خوبي محتوا لاي فرم پيچيده شده، اما چه کسي مي‌داند؟ شايد توقيف چند ساله «به رنگ ارغوان» و بعد توقيف «گزارش يک جشن» او را به سمت امنيت سابق برد و قيد مضامين دردسرساز را زد.
او دوباره با «چ» و بعد «باديگارد» آمد. حاتمي کيا امنيت را مي‌خواست و از همين جا به بعد جمعيت او را نخواست! اين که جمعيت خط کشي شده فکر مي‌کند يا نه و اصلا سليقه عمومي متاثر از چه مسائلي است؟ اين که اصلا شايد سياست زده هستند يا نه؟ بماند براي مجالي ديگر، مهم‌تر اين است که حاتمي‌کيا در دو راهي جسارت و عافيت طلبي دومي را انتخاب کرد و همپاي مردم زمانه اش نبود و نماند.
در واقع جمعيت درست بو کشيده بود؛ اين حاتمي‌کيا اداي دغدغه مندي را در مي‌آورد و نه خلوص دهه‌هاي گذشته را داشت و نه جسارت توقيفي هايش را. او به آغوش امن رفته بود و خب امنيت چيز خوبي است، اما براي هنرمند لزوما محبوبيت نمي‌آورد. انقلاب هم البته ابراهيم را تنها گذاشته بود. حالا کسان زيادي هستند که کار منحصر به فرد دهه‌هاي پيش ابراهيم را انجام مي‌دهند و محصول او ويژه و يکتا نيست. با تمام اين تفاسير بودجه بود و ابراهيم که اگر خوب مي‌ساخت که چه بهتر، بد هم مي‌ساخت ايرادي نداشت! اصلا حضورش در جشنواره‌اي مثل فجر هم به واسطه درخشش دهه‌هاي قبلش يک نيمچه اعتباري مي‌داد.
حتي تا همين «باديگارد» که تير خلاصي بود؛ ديالوگ‌هاي فرمايشي و غيرقابل دفاع، حرف‌هاي تکراري و مخاطبي که حالا مثل دهه هفتاد و‌ي حتي هشتاد سازشکار نيست، کم حوصله است و سريع پس مي‌زند. حالا همه مي‌دانند صف‌هاي فيلم حاتمي کيا ميزانسن دارند و او خودش هم بوي رخوت را حس کرده و مي‌داند با بودجه‌ي ميلياردي هم دستي خالي دارد و «به وقت شام» آبرويي نخواهد داشت، بايد توپ را جايي مي‌انداخت که حرف سينما نباشد؛ حالا کسي نمي‌پرسد چرا آن قدر افت کرده‌اي؟ همه از شخصيت او مي گويند و فيلمش فراموش شده! او خواسته فيلمش را نجات بدهد و مرحبا به فداکاريش، اين مرام کاسب هاست! اما خب اين هنر هنرمند‌ها نيست، ملتفت هستيد جناب حاتمي‌کيا؟
محمد حسين مهدويان يا (مکافات هفته)
از همان ابتدا که خلاصه داستان فيلم «لاتاري» منتشر شد، بوي جنجال مي‌آمد. قرار بود زندگي صدف طاهريان فيلم شود که نشد و، اما مضمون جنجالي باقي ماند. خيلي با خود فيلم کاري نداريم و اينجا قرار است از گاف مهدويان بنويسيم، آن جايي که به جاي استفاده از واژه ناسيوناليست از فاشيسم استفاده کرد و توهين به فردوسي موجب غليان احساسات افکار عمومي شد! بله، قرار نيست از فيلم بنويسيم، اما مگر غير از اين است که فيلم‌ها بازتاب دهنده افکار سازندگانش هستند و البته مگر غير از اين است که واکنش عمومي به توهين مهدويان نسبت به شاهنامه کمي راديکال و غير قابل باور است؟ قرار هم نيست با تفسيري شخصي براي فيلم محدوديت ايجاد کنيم، اما روايت «لاتاري» دقيقا در جاهايي از تماشاچي جيغ و هورا مي‌گيرد که يک خليفه‌زاده دوبي نشين به دست يک ايراني به قتل مي‌رسد! در واقع فيلمنامه «لاتاري» با استفاده از احساسات ضد عربي و تحريک شده‌ي اين سال‌هاي جامعه ايراني او را تحريک مي‌کند و به هيجان مي‌آورد.
تعارف که نداريم در اين چند ساله به واسطه برخي کم کاري‌ها کمي نسبت به مذهب هم بدبيني ايجاد شده و، چون اين مذهب در باور عمومي درست و غلط منتسب به اعراب است، جامعه به اشتباه همه را به يک چوب رانده و حس خوبي نسبت به عرب‌هاي خليج فارس ندارد. اين حس بد البته در مقاطعي همچون جنگ تحميلي بدتر هم شده و در گذر سال‌ها و تمام بي مهري‌هاي اعراب خليج فارس دائما تقويت شده است. سرمايه گذاري کلان و منطقي و استراتژيک در لبنان و سوريه و عراق هم به اين باور دامن زده که «عرب‌ها براي ما خيري ندارند» و جمع تمامي اين دلايل موجب تقويت احساسات ناسيوناليستي شده. احساساتي که عمدتا کور هستند و اصلا در اين سال‌ها تقويت شده‌اند که در مقابل موج ضد ايراني خاورميانه قرار بگيرد.

اين هژموني، تاثيرات روزمره ريز و درشت زيادي دارد، از مصداق هايش همين موج نامگذاري‌هاي عجيب و غريب براي فرزندان است. خيلي‌ها حاضرند نامگذاري‌هاي عجيب انجام دهند، اما از نام‌هاي حتي زيباي به زعم خودشان عربي دهه‌هاي گذشته فاصله بگيرند. آن حجم عظيم نام‌هاي اعتقادي دهه‌هاي پنجاه و شصت حالا جايش را به نام‌هاي کمتر شنيده شده و و حتي بد تلفظي داده که صرفا خيلي هايشان به خاطر يک «اصالت» در واقع نمايشي است. اين‌ها همه شرح يک ناسيوناليسم است که به فاشيسم مي‌رسد و به شکل يک دومينو در تمام عرصه‌ها خودش را نشان مي‌دهد.
به عبارت ديگر اگر مهدويان اوج درام فيلمش را بر مبناي احساسات کوري پايه ريزي مي‌کند که خيلي انساني نيست و در نهايت در دل خودش يک فاشيسم دارد، بايد حساب کار را بکند که همين مردمي که براي فاشيسم فيلمش کف و سوت هورا مي‌کشند، حامي فردوسي خواهند شد و از کوچک‌ترين اشتباهش نمي‌گذرند، مهدويان در دار مکافات دنيا افتاد و بازتاب عملکرد خودش را گرفت، واضح است که مهدويان نمي‌خواسته آن اشتباه را کند و البته واضح است که چنين حجم از موضع گيري عليه مهدويان خيلي به حالت کلي مردم ما جور نمي‌آيد. اما فعلا حال و روز ما اين است؛ از يک طرف با فينگليش‌هاي مبتذل و کوتاه نويسي‌هاي جعلي دمار از زبان فارسي در مي‌آوريم از اين طرف هواخواه فردوسي مي‌شويم!
خلاصه‌اش مي شود؛ کولاژ نامتوازن يک هويت چهل تکه...
علي کريمي يا (قهرمان هفته)
برخلاف سنت چند چهره در دو هفته‌ي متوالي از يک نفر مي‌نويسيم؛ علي کريمي، آن قدر موج ايجاد کرد که نميشد از خيرش گذشت. حضور کريمي در مناظره با ساکت آن هم در برنامه نود همان طور که پيش بيني ميشد خيلي جنجالي شد و خب کريمي مثل هميشه با صراحت هر چه را که در چنته داشت رو کرد و همان طور که مي‌دانيد و مي‌دانيم ساکت هم با سياستمداري سعي مي‌کرد بحث را در سطحي کم آسيب‌تر براي خودش و مجموعه‌اي که در آن مشغول است، نگه دارد. البته که از اين لحاظ تا حدودي موفق شد.
در اين چند روز البته خيلي گفتند که کريمي لکنت داشت و ر. وي خودش مسلط نبوده. حرف قابل اعتنايي است کما اين که علي کريمي در نهايت يک پيشکسوت ورزشي است و نه يک تحليلگر و سياستمدار و يا جامعه شناس، او چگونه دويدن و چگونه بازي کردن را ياد گرفته و آداب سخنوري نمي‌داند قاعدتا. بحث بر سر اين که چه کسي يا کساني پيروز اين ماجرا بوده اند هم داغ شد، يکي فردوسي پور را برنده مي‌دانست، به خاطر احياي نود، ديگري کريمي را به خاطر نفوذ بيشتر در دل مردم و ديگراني هم ساکت سياستمدار را. در مورد بازنده البته همه توافق دارند که کيروش بازنده بوده به خاطر ورود بيجا به بحثي که ميشد واردش نشد و آن عصبيت و واژه‌اي که زشت بود و زيبنده نبود. از همه‌ي اين حرف‌ها که بگذريم و يک لايه که از ماجرا برداريم وجه تمثيلي و قهرمانانه‌اي است که از علي کريمي به طور غلو آميزي ساخته شده، در همين چند روز و چند ساعت! نود هنوز تمام نشده بود که کريمي شمايلي شبيه اساطير پيدا کرده بود.
شايد در نگاه اول بد نباشد و اصلا موقعيت يک فرد در برابر يک سيستم (فدراسيون فوتبال) صراحت او، خود جوش بودن رفتارهايش و آن وجه تمثيلي که از استيصال مردم ايران در برابر فساد دارد، آن حالتي که مي‌دانيد جايي براي احقاق حق نيست دچار عصبيت شده ايد و بي انسجام فقط پريشان گويي مي‌کنيد و... مجموع اين حالات هر شخص را در موقعيت همذات پندارانه با کريمي قرار مي‌دهد.

يعني خيلي‌ها خودشان را کريمي مي‌بينند و ناکامي هايشان رادر قالب ساکت و فدراسيون فوتبال تجسم مي‌کنند. اين موقعيت همذات پندارانه و آن صراحت و شجاعت البته قابل درک است، اما اين شمايل اسطوره‌اي کمي اغراق آميز است و اصلا وراي همه‌ي اين حرف‌ها نبايد و نمي‌شود با سر ريز مطالبات روي تک ستاره‌ها کاري از پيش برد. اين امتداد همان فرهنگ تک رو و انتظار طلب ايراني است که دائما مي‌خواهد کسي بيايد و يک تنه انقلاب به پا کند. نه که تماما بد باشد، به هر حال اين انتظار در خودش فکر تحول دارد، اما گا‌ها باعث مي‌شود حرکت جمعي و اصلاحي گام به گام تبديل به توقعات فراتر از حد تصوري شود که اگر از سمت آن قهرمان برآورده نشود به همان ميزان اميدواري کاذب، نااميدي کاذب و سر خوردگي با خودش مي‌آورد.
تعجب بر انگيز است که پس از اين همه تجربيات تلخ و شيرين همچنان اسطوره سازي مي‌کنيم و از آدم‌ها چيزهاي بيشتري از آن چه هستند طلب مي‌کنيم. عده‌اي در اين روز‌ها کريمي را نه تن‌ها يک پيشکسوت مي‌خواهند بلکه سخنور و همه چي دان تلقي مي‌کنند و گرز رستم را هم داده اند دستش تا دمار ازفساد و هر چه بدي است در بياورد. غافل از اين که کريمي در نهايت يک نابغه‌ي فوتبالي است که شجاعت و صراحت دارد و قرار نيست يک تنه چيزي را عوض کند. اين رويه چندي بعد خودمان را سرکوب مي‌کند و نوسانات احساسي يک جامعه را نشان مي‌دهد که حرکات اجتماعي اش شکل يک دايره دارد و دائما به نقطه صفر بر مي‌گردد. هيچ وقت قبيله نمي تواند يک نفر باشد، اين ها براي دنياي شعر و ترانه است، علي کريمي مان را راحت خرج بزدل ها نکنيم و بگذاريم حيات ورزشي و اجتماعي اش ادامه داشته باشد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۲۰۹۲۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دو ستاره لژیونر در ایران: جنس پائز جور تر از همیشه

به گزارش "ورزش سه"، جواد کریمی پاسور تیم ملی والیبال و همچنین علی اصغر مجرد سرعتی زن تیم پس از فصلی پر فراز و نشیب در لیگ رومانی، امروز به ایران بازگشتند.

جواد کریمی که در تیم آرکادا گالاتی توپ می زد با این تیم نایب قهرمان شد و علی اصغر مجرد نیز با راپید بخارست عنوان سومی لیگ و قهرمانی جام حذفی را کسب کرد.

جواد کریمی که پاسور مورد علاقه موریس موتا پائز سرمربی تیم ملی نیز هست پس از استراحتی کوتاه به تمرینات تیم ملی اضافه خواهد شد، اما علی اصغر مجرد که در چند بازی گذشته تیمش راپید بخارست به دلیل مصدومیت غایب بود حضورش در اردوی تیم ملی در هاله‌ای از ابهام است.

به نظر می رسد از این دو بازیکن تنها جواد کریمی به اردوی تیم ملی اضافه خواهد شد و علی اصغر مجرد همانند سال گذشته در تیم ملی والیبال ایران غایب خواهد بود تا او سومین سرعتی زن غایب پس از سید محمد موسوی و محمد فلاح در تیم باشد.

دیگر خبرها

  • دو ستاره لژیونر در ایران: جنس پائز جور تر از همیشه
  • تکلیف سقوط یک تیم امروز قطعی می‌شود!
  • مورد عجیب برد نساجی در اصفهان
  • فیلم های پایان هفته تلویزیون از نگاهی دیگر
  • آژیر خطر به صدا در آمد: خوزستان روی گسل سقوط!
  • «توهین» میلیاردر‌های به تماشاگران
  • محمد کریمی، کاپیتان سپاهان: هر تیمی جای ما بود، تا اینجا هم دوام نمی‌آورد / فیلم
  • طلوع کیان:مهمتر از صعود بازیابی چهره معتبر تیم ملی والیبال در عرصه بین المللی است/ بازیکنان غایب اردو عذر موجه ارائه کردند
  • رونالدو نازاریو: هر دو باشگاهم را می فروشم!
  • بازار رمزارز‌ها / سقوط بیت‌کوین و اتریوم پیش از رویداد هنگ‌کنگ